کجای مسیر اشتباه اومدم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
*های/ از وقتی اعتراض کردیم و به استاد تذکر دادن دیگه داره رگباری درس میده ! امروز رسما به غ.ل.ط کردن افتاده بودیم ... این همه درسی که امروز داد و بخواد توامتحان آخر ماه بگیره بیچاره ایم ! دوستم میگف بیاید ما بیافتیم که دیگه مطمئن باشیم این کلاس منحل نمیشه!:)) اخه بریم سطح متوسطه شادی هامون ازمون گرفته میشه :)) این چیپس خوردن خودش کلی فرایند باحالیه!:)) امروز بعد از کلی درس دادن آقایون استراحت خواستن ..تا رفتن ما هم بساط چیپس و برپا کردیم.. بعد پسرا همینجوری الکی داشتن تو حیاط چرخ میزدن ....بعد چنددیقه دیدیم دستشون چیپس ه!:)) آخی بهشون تعارف نکردیم ...p;
تو راه برگشتن قرار شد بریم تاکسی بگیریم و دیگه دربست نگیریم خرجمون زیاد شه. آقا ما هییی رفتیم هی رفتیم هی تو راه مغازه دیدیم هی این دوست نازمزدونگ من هی ابراز احساسات کرد هی خندیدیم هی مغازه های کریسمسی دیدیم...جقد همه چی ناز و گرون بود .. ازین جامدادی عروسکی ها میخوام ! حالا که دیگه وااااقعا میخوام بخرم نیست! وقت ندارم تا انقلاب برم خب! ازین خرگوش و اینا که نرم و لطیفه .... خیلی دوسدارم خب!:( خلاصه !:دی انقد دیر رسیدیم اداره که مپرس! شانس آوردیم مدیر بخشمون امروز نبود.
** چی میخواستم بنویسمممممم؟واااااااااای یادم رف! ایش آها!
من امروز فمیدم چقدددددددددددددددددد نون گرفتن سخته ! واااااااااای دست درد گرفتمممممم . از راه رسیدم مامان گف میخواستم الان برم برات نون بگیرم ...دیدم خودمم میخوام پرینت بگیرم گفتم خودم میرم. اول پرینت و گرفتم بعد رفتم نونوایی ! حالا نون دااااغ گذاشتم لای روزنامه ، پرینتمم لای روزنامه و لوله ش کردم ، بعد بطرز بسیااااااااااار ناشیانه و ضایعی نون و گرفتم دستم انگار که مارمولک گرفتی دستت و اومدم خونه ...انقدم سوختم که نگو! رسیدم خونه انقدددددددد دستم درد گرفته بود! انقد آه و ناله کردم !:)))
[ شنبه 92/9/23 ] [ 7:39 عصر ] [ دکترکلپچ! ]